وبلاگ دلیارم❤وبلاگ دلیارم❤، تا این لحظه: 8 سال و 4 ماه و 29 روز سن داره
پیوند عشق من و یار دلمپیوند عشق من و یار دلم، تا این لحظه: 2 سال و 11 ماه و 14 روز سن داره

دلیارم❤

نگاهم کن......

نگاهم کن پیرم کرده دوریت نگاهم کن  چرا انقد صبوری غرورم رو  تو به گریه کشوندی خودت اما  توی اوج غروری...... 🍃🍃🍃🍃 خدا آخه این حرف دل منه.... مگه من یادم میره اون روزا رو؟ اون غروری رو که حالا هیچی ازش باقی نمونده...... خدا دورت بگردم من که دلم یه لحظه نگاهتو میخاد که دنیامو چراغون کنه.... میدونی که هربار دلم یاد هزار دوره دعای بی اجابت میفته و میخاد زبون به گله باز کنه، میگم خدایا شکرت.....میترسم ازت....میترسم داشته هامو هم ازم بگیری....شکرت....بخاطر هرچی دادی و هرچی قراره بدی.... تو تنها میفهمی حال دلمو.....حال دلم خوبه زندگیم در جریانه به لطف تو آرومه بی دغدغه ست بی آشوبه ولی مثه پازلی ی...
28 ارديبهشت 1398

و من امیدم را در یاس یافتم

تا حالا شده به آخرین نقطه ی یاس برسی؟ جاییکه کشتی ت وسط دریا گم شده و همه ی فانوس ها خاموش شدن.... اگه بخای به یاس ات ادامه بدی شاید هرگز نتونی راهو پیدا کنی.... ولی میتونی بخای خدا دوباره نور فانوس ها رو برگردنده... میتونی آرزو کنی نجاتت بده.... شاید هیچ وقتم راه و پیدا نکنی و سرنوشت سمت یه ساحل آروم نبردت، بزار به حساب حکمت ، تقدیر ، خواست خدا ، امتحان الهی یا هرچی.... ولی ممکنه هم دلش به رحم بیاد برات....ممکنه جایی که فکرشو نمیکنی فانوسها همشون دوباره روشن شه..... میدونی میخام چی بگم؟ میخام بگم وقتی همه آدمای زمین و زمان ناامیدت کردن ، اونوقته که دوباره باید بلند شی و از نو آرزو کنی ، باید از پیله ی یاس ات بیرون بیای....
18 ارديبهشت 1398

برای سومین بار....

چه بگویم مگر یکی و دوتا ست...  غم این دل نگفته هم پیداست.... باورم نمیشه....که سرمو میزارم رو کتاب دفترای پخش زمین شده و این آهنگ و پلی میکنم...گریه میکنم..... باورم نمیشه.....تو تاریکی شب وقتی همه خوابن و من بیدار این آهنگ و پلی میکنم.....گریه میکنم..... باورم نمیشه حتی وقتی سرمو گرم میکنم تا از فکرش بیرون بیام ، این آهنگ و میزارم.....گریه میکنم.... باورم نمیشه.....دلم نمیخاد از خونه بیرون برم.....وقتی بقیه میرن بیرون من میمونم و این آهنگ و پلی میکنم.....گریه میکنم..... نماز میخونم....دعا میخونم..... نگفته هم پیداست.....ولی من نمیخام بگم..... نمیخام بگم چه موضوع مضحکی انقدر دنیام و غم انگیز کرده..... هنوز هر روز...
13 ارديبهشت 1398

😔

یادم افتاد اول اردیبهشت ۲ سال پیش.... اولین باری که غرور دخترونم افتاد شکست......شکست و تیکه تیکه هاش هیچوقت بهم وصل نشد..... اونقدری دلم گنده نیست ببخشمش.... یادمه همون موقع آرزو کردم دختر خودش رنگ خاکستری اون روزای منو به چشم ببینه..... حالا دیگه دوتا سیصد و شصت و پنج روز از اون روز گذشته، چیز زیادی ازش یادم نیست...جز اینکه میدونم استرس و فشار زیادی رو تحمل کردم....ارزششو نداشت‌.... کاش انقدر شعور داشتن که بفهمن خورد کردن شخصیت دیگران برتری شون اثبات نمیشه! خدا جون این جمله برات آشنا نیست؟ من نمیگذرم تو هم نگذر..... ینی میشه یه روزی بیاد که انقد همه چی خوب باشه کخ همه این روزها و تاریخ ها و ساعتها رو یادم رفت...
4 ارديبهشت 1398
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دلیارم❤ می باشد